مانلی عزیززززززززززززم سلام نمیدونم از کجا شروع کنم خیلی بیتابم مادر اصلا باورم نمیشه تو به این زودی بزرگ شدی که قراره بیای بیرون وپا تو دنیای ما بزاری خدایا شکررررررررررررررررت برای همه چیز. تنها چندساعت دیگه من شمارو میبینم بعداز 9 ماه انتظار میدونی دخترم الان حس عجیبی دارم مثل زمانیکه قراره سال تحویل بشه ادم یک دلشوره عجیبی داره مثل تولدی دوباره هم عجیبه هم یکمی نگران کننده , بابا مسعود که ازصبح 10بار پرسیده مانلی تکون میخوره یانه ومن هم مثل همیشه پاسخش رو دادم حتی نمیتونم درست بنویسم امشب تا صبح خدا میدونه به من چی میگذره انگار ثانیه ها قفل شدن و حرکتی ندارن زمان ایست کرده توام نسبت به روزای قبل کمتر تکون خوردی شاید ...